برای رسیدنبه گنجهم باید کار گروهی می کردیم همفردی!
هر گروه یکبرگه سوال داشت کهپاسخش یکعدد بود! عدد را پیدا کردیم!
حالا باید از سبد نقشه ها هر یکاز اعضای گروه یکنقشه برمی داشت که شماره ی همانعدد بود!نقشه ها درواقع پلانهایی از قسمت های مختلف مدرسه بودند که در آن ها یک توپ قایم شده بود!( ما در درس مطالعات با نقشه ی پلان ساختمان آشنا شدیم)
هرکس استیکر توپش هر رنگ و در هرجایی بود باید دقیقا همان رنگ توپ را از همان نقطه پیدا می کرد!
هر توپ یکحرف داشت!🤔
از اینجا به بعد بچه ها خودشان حدس زدند که احتمالا توپهای هم رنگ قرار است یککلمه شوند!😉و از روی خط چینهایی که روی زمینبود متوجه شدند که هر کلمه کجای این عبارت است!رمزمان درحال کشف شدن بود!و بالاخره با راهنمایی توپ ها و تلاش و همکاری تک تک مان توانستیمجای مخفی شدن گنج را پیدا کنیم!🤗حالا وقت دورهمنشستن و استراحت و گپ و گفت درمورد گنج مان و مسیر رسیدن به آن بود!😁از این کهچرا این کتاب هایمان گنج اند گفتیم و شنیدم تااااا اینکه چه اتفاقاتی درمسیر گنج یابی مان افتاد! کجاهایش خوب بود و چرا؟ کجاهایش درست اتفاق نیافتاد و چرا؟وقتش بود بعد از این همه تلاش و بهره ی معنوی نتیجه ی خوشمزه ای همبگیریم!😉سهم هرکس ۱لیوان بود!
و می توانست فقط ۱۰دانه از کل خوراکی را انتخاب کند!
یکی همه ده تا را پاستیل برداشت!
خلاصه هرکس سبد انتخابش را براساس سلیقه اش پر کرد!
تمرین صبر کردیم!تمرین عدالت!تمرین خودمراقبتی!
تمرین انتخابگری سریع بر اساس محدودیت ها!و بعد صحبت کردیم! که ما مثل اینلیوان ها ظرفیت مان محدود است!
همه باید درست و به اندازه استفاده شوند!
باید دقت کنیم در آن ها چه می ریزیم!
مبادا با خوراکی های نامناسب پر شوند!
آن وقت دیگر جا برای خوراکی های خوب نمی ماند!حالا دوباره سراغ خوراکی ها رفتیم و این بار هرچقدر میل داشتیم برداشتیم!
البته حواسمان بود که سهم دوستانمان تمامنشود!
رفتار بچه ها در انتخاب و برداشتن خوراکی ها متفاوت از بار اول بود!