سفر به خاش؛ یک روز در سرزمین تعارض ها

یکشنبه ۴ اسفند ۹۸

خاش سرزمین تعارض ها

بسم الله الرحمن الرحیم

 

دو روزی است که توفیق یک سفر جهادی به سیستان و بلوچستان روزی ام شده .

حقیقتش را بخواهید ، اتفاقات عجیب و غریبی را تجربه کرده ام . انگار به سفری دو ساله آمده ام  .

این جا سرزمینی است که اوج محرومیت ، با اوج غنا با هم در آمیخته ، دل های صاف در نهایت پاکی شان در آغوش پلیدی ها آرمیده اند . در عین نداری مادی ، معنویاتی را این جا می یابید که لنگه اش را ندیده اید .

 دیروز در حلبی آبادهای اطراف زاهدان بودم ، صحنه هایی مهیب و همچنین زیبایی در آنجا بود . گزارشش را در کانال شخصی ام در پیام رسان بله منعکس کرده ام ، جالب است . بخوانید .

دیشب ، از زاهدان حرکت کردیم تا به خاش برویم . جالب بود ، احمدآقا که راننده ی تاکسی ما بود از قضا خانمش موسس یک مدرسه غیردولتی در خاش بود که همان شب با ایشان آشنا شدیم تا فردا صبحش بازدید کوتاهی از مدرسه شان داشته باشیم .

اتفاقا هم به آنجا رفتیم ، مدرسه ای پرنشاط و خوب بود ، سطح علمی بچه ها هم قابل قبول بود . چقدر این بچه ها با محبت بودند حسابی تحویلمان گرفتند . کمی با مسولین مدرسه صحبت و تبادل نظر داشتیم و قرارهایی هم برای آینده ها با هم گذاشتیم .

گرچه اهل سنت بودند ولی به شدت دلداده امام زمان و شیفته اهل بیت علیهم اسلام .

باید به برنامه اصلی مان می رسیدیم ، این جا توفیق اضافه بر برنامه بود .

برنامه اصلی مان ، حضور در مدرسه امام موسی صدر در روستای مهربان بود . این روستان حدودا ۲۰ دقیقه با خاش فاصله داشت . حرکت کردیم ، در راه تویوتاهای حمل سوخت ق ا چ ا ق ! به وفور در جاده بودند ، خیلی بیشتر از ماشین های عادی !

به روستا که رسیدیم مدرسه ای را دیدیم که معلمش با خون دل و ایثار فراوان در نبرد با آموزش و پرورش و مشکلات دیگر ، اما عاشقانه اداره اش می کرد .

آقای خاشی مرد بزرگی است ، همه چیزش را فدای مدرسه اش کرده . چند سالی است که دستور رسیده برای شورای روستا باید تمام وقت خدمت کند ولی خانواده های روستا نمی گذراند .

این مرد بزرگ به نقطه ای رسیده بود که می گفت بدون هر گونه امکاناتی می شود مدرسه را اداره کرد . این جا بستر بکر طبیعت تفتیده آزماشگاه ماست و هر انچه را زندگی می کنیم به بچه هایمان می آموزیم .

نگاهم به چهره های تکیده و معصوم بچه های روستا افتاد . البته که دل آدم از دیدن این سطح از محرومیت کباب می شود ولی وقتی می بینی شوق به زندگی و انگیزه در این بچه ها چطور فوران می کند تعجب می کنی .

شیفت صح برای بچه های شناسنمامه دار بود و شیفت بعد از ظهر برای بی شناسنامه ها . بله درست شننید خیلی از مردم در این منایق از شسناسناه ندارند . پس مدرسه هم نمی توانند بروند اصلا هیچ مدارکی ندارند و در هنوز هم فکر جدی برایشان نشده است .

آقای خاشی این بچه ها را با مسئولیت خودش در شیف بعد از ظهر به مدرسه آورده و باسوادشان می کند . شیفت عصری ها همه کلاس اول هستند از بجه ۵ ساله تا ۱۳ ساله .

می دانم که احتمالا باور نمی کنید ولی من امروز استعدادهای هنری فراوانی را در این روستا دیدم که تا کنون این تعداد را یکجا در هیچ کلاسی ندیده بودم .

مدل مدرسه داری آقای خاشی در مواردی خیلی به روش میزان ایده آل نزدیک تر از آن چیزی بود که من در میزان عمل می کنم . این هم یکی از برکات باز بودن دست مدیر است به شرطی که دارای فکر و اندیشه باشد .

چند ساعتی بودیم  ، بسیار از تجربیات بی بدیلشان آموختیم و اندکی هم توانستیم از تجربیاتمان به مربیان فداکارشان بچشانیم .

این روز تمام شد ، ولی من هنوز در این فکرم که ما چقدر کار نکرده داریم و چقدر کار است که به راحتی می توانیم انجام دهیم .

 

علی اکبریان ۴ اسقند ۱۳۹۸