دو هفته ای بود که در مدرسه دخترانه میزان حال و هوای متفاوتی بین همه اعضای مدرسه وجود داشت.
دخترانمان صبح به صبح با چند اسکناس پول وارد می شدند و با گفتن بسم الله الرحمن الرحیم، اسکناس های خود را به درون صندوق اردوی جهادی می انداختند.
همچنین دخترانمان هر روز با چند بسته شامل البسه وارد مدرسه می شدند و آن ها را به خانم شمشیری برای کمک به اردوی جهادی می دادند.
وقتی دخترانمان متوجه شدند که قرار است برای روز نیمه شعبان در مدرسه بازارچه خیریه و جشنواره غذا برپا شود، هر روز صبح تعدادی از بچه ها از دست سازه های خود را می آوردند تا برای فروش به نفع اردوی جهادی کنار بگذارند.
بله، دختران میزانی دغدغه کمک به هم نوع و اردوی جهادی در وجودشان موج می زد.
یکی می گفت من می خواهم دستبند درست کنم، یکی می خواست به کمک مادرش غذا درست کند و…
در هفته نیمه شعبان هم دخترانمان در پایه های مختلف، به تمرین سرودهای مهدوی پرداختند.
در روز جشن، تمام مربی ها غرفه های بازی مادر و دختری را آماده کرده بودند تا به دختران و مادران عزیز در این بسیار خوش بگذرد.
بعد از ورود مادران و دختران عزیز، کارمان را با خواندن سلام بر صاحب الزمان شروع کردیم.
مادران و دختران عزیز به غرفه های مختلف رفته و تجربه بازی در کنار هم و دوستانشان را رقم می زدند.
یکی از غرفه های ما متعلق به پویش شکلات بود، در این پویش از چند روز قبل دخترانمان تعدادی شکلات می آوردند، تا در روز جشن آن ها را بسته بندی کرده و به همسایه ها و در هیئت ها پخش کنند.
در پایان غرفه های بازی، یادبودی از این روز مهم به دخترانمان داده شد.
در بازارچه خیریه و جشنواره غذا شور و شوق خاصی برپا بود.
همه افراد با نیت کمک به اردوی جهادی در حال خرید و فروش بودند. و حس و حال خاصی در آن روز در مدرسه بود.
اللهم عجل لولیک الفرج