قرار بود تو کلاس گفتگو، سینما میزان داشته باشیم، اما ما ذهنمون درگیر حیوون خونگی بود.
این شد که بجای سینما میزان درمورد حیوون خونگی صحبت کردیم.
اول فکر کردیم که توی یه شهر عجیب غریب زندگی میکنیم و هرکسی میتونه هر حیوونی رو که دوست داره بیاره تو خونه و بشه حیوون خونگیش.
یکی خرگوش آورد، یکی مارمولک، یکی گربه،یکی پلنگ،یکی اسب تک شاخ……
چون اسب تک شاخ فقط تو داستانها و فیلم هاست، بجاش یه اسب آوردن تا با هویج براش شاخ درست کنن.
البته اونایی که خرس و اسب رو آوردن لازم بود خونشون رو بزرگ کنن که حیوونشون تو خونه جا بشه.
بعد باهم داستان “ورود فیل ها ممنوع ” رو خوندیم، که چقدر حیوونا از اینکه نخ دور گردنشون بود و تو خونه ی ما بودن و تو خونه ی خودشون نبودن ناراحت و اذیت بودن.
بعد از اینکه کلی در مورد حیوونا، مهربونی کردن به حیوونا و….صحبت کردیم و یکی یکی نوبتی خاطره تعریف کردیم، دیدیم که هرکسی توی خونه ی خودش خوشحال تره پس دوباره یکی یکی هر حیوونی رو که آورده بودیم تو خونه برگردوندیمش به خونه ی اصلی خودش.
گربه رو برگردوندیم تو کوچه، مارمولک تو باغچه، خرسه برگشت به جنگل……
و حالا هممون خوشحال بودیم و برای خودمون دست زدیم.
