پروژه کتابخانه/پایه دوم دخترانه

⭐️📚ششمین روز از آبان ماه، نقطه‌ی اوج سفر کتابخوانی در کلاس ما بود؛ سفری که از همان لحظه‌ای شروع شد که نخستین برگ روزشمار کتابخوانی را ورق زدیم .

هر روز که می‌گذشت، یک عدد کم می‌شد و شوق تازه در دل عزیزانمان جوانه می‌زد.

 دخترانمان ، با قلب‌هایی پر از شوق و مهر ، کتاب‌هایی را هدیه آوردند که نه فقط جلد و صفحه، بلکه قصه و احساس داشتند؛

📚📚📚📚

و اما روز اردو….

روزی که کلاس دوم دخترانه، تبدیل شد به کاروانی از کشف و شادی!

 🚎در پناه قرآن سوار بر اتوبوس شدیم . در مسیر، صدای دسته‌جمعی بچه‌ها که با تمام وجود شعر «من یار مهربانم» را می‌خواندند، مانند نسیمِ شادی در خیابان‌ها می پیچید.

 گویا در آن لحظه، کتاب‌ها هم داشتند با ما هم‌صدا می‌شدند.🌈🌬

رسیدیم به کتابخانه‌ی سرای محله؛ جایی که قفسه‌ها مثل قلعه‌های دانایی، منتظر بودند تا توسط دختران کنجکاو ما فتح بشوند. 🏰

بچه‌ها با چشم‌هایی پر از هیجان و شوق یادگیری ، از دسته‌بندی کتاب‌ها پرسیدند.؟؟؟!!!!

 با تماشای نمایشی کوچک آداب و قوانین حضور در کتابخانه را فهمیدند. تا حدودی نوشته ی گروه سنی الف و ب را بر روی کتاب متوجه شدند ، و با شوقی کودکانه، شناسنامه‌ی کتاب‌ها را مثل گنج کشف کردند.

محیط کتابخانه با حضور دخترانمان سرشار شد از سکوتی که پر از احترام بود، و نظمی که بوی مسئولیت می‌داد.☺️

سپس ، نوبت به ساختن کارت‌های کتابخانه رسید؛ هر کارت، یه قطعه از هویت تازه‌ی بچه‌ها بود. 🪪

با اسم و شماره عضویتشان.

 کارت‌ها را ساختند و با افتخار بالا گرفتند؛ مانند مدال‌هایی از جنس واژه و خیال.🏅🏅

وقتی به مدرسه بازگشتیم، کلاس‌ما دیگر فقط یک کلاس نبود؛

برای ما تبدیل شد به باغستان کتاب ها .🌳🌲

 حالا زمان افتتاح کتابخانه کلاس ما بود.🎀✂️

یکی یکی به صف شدیم و با دوستانمان ربان را قیچی کردیم ، با هر برش کوچک پرده ای از خیال کنار رفت و با دستان کودکانه وصدای دست و شادی بازگشایی انجام شد . یک گوشه ی دنج و دوست داشتنی با قفسه‌های رنگارنگ از کتاب ها.

البته یکی از دوستانمان با سوغاتی کام مان را شیرین تر کرد.🍰

 برگه‌های کتابخوانی بین بچه‌ها پخش شد تا هر کسی بتواند قصه‌ی خودش را بنویسد.📝

 در نهایت، هر کدام از عزیزانمان یک کتاب جدید انتخاب کرد؛ کتابی که قرار است با مسئولیت آن را بخوانند ، بنویسند ، با آن نقاشی بکشند ، و خلاصه ی قصه بسازند.🌼